این دلها همچون تن‏ها به ستوه آید ، پس براى آسایش آن سخنان گزیده حکمت را بجوئید از هر جا که باید [نهج البلاغه]
حاشیه ای بر عمر - آشنای غریب
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  

    گفت بیا کمتر راه برویم و بیشتر حرف بزنیم ،
    این طوری از دنیا هم دورتر خواهیم رفت
    گفتم : نوشتن را ترجیح می دهم
    گفت : نوشتن هم گفتن است ، بنویس می خوانم
    من هم نوشتم :
    آن وقت ها که هوز دستم به زنگ نمی رسید ، در می زدم
    حالا که دستم به زنگ می رسد ، دری نمانده ،
    بر می گردم
    دلم می خواهد حاشیه ای بر چهل و نه سالگی ام بنویسم
    حاشیه ای بر چهل نه شمعی که هیچگاه روشن نکردم
    شاید برای پنهان کردن زخم شمشیر ها بر تنم
    حالا خودم را با کودکیم اشتباه گرفتم
    همانقدر می دانم که زند ه ام
    اما بسیار آموخته ا م،
    آموختم :
    آنهائیکه به شرط شیرینی زندگی بدنیا آمدند ،
    تا رخت سیاه بر تنت نبینند
    باور نمی کنند که در عزا هستی.
    آموختم :
    مردمان پشت در مانده ،
    چراغ خانه هایشان از ترس روشن است
    نه انتظار
    که دیگر نه مسافری و نه حتی قهرمانی در راه نیست
    قهرمان ؟!
    آ..ه... ای اسطوره های فراموش شده
    دیگر هیچ قهرمانی هم بخاطر هیچکس نمی میرد
    آنچنانکه امروز هیچ معشوقی برای عاشق نمی ماند

     



    محمد رضا رایکا ::: جمعه 85/8/26::: ساعت 8:55 عصر
    هدیه از طرف شما: هدیه
    موضوعات یادداشت:

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 25
    کل بازدید :37395

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    حاشیه ای بر عمر - آشنای غریب
    محمد رضا رایکا
    من محمد رضا رایکا بچه مشهد هستم و از شما که این وبلاگ رو انتخاب کردید ممنونم و امید وارم تا در ساخت این وبلاگ کمکم کنید

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    حاشیه ای بر عمر - آشنای غریب

    >>لوگوی دوستان<<

    >>موسیقی وبلاگ<<

    بهترین کدهای جاوا اسکریپ