کاش در دهکدهءعشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم مختصر بود ولی ساده وُ پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم میکرد قرض میداد به ما هر چه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم رنگ رفتار منُ لحن تو انسانی بود
مثل حافظ که پر از معجزه وُ عرفان است رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چقــدَر شعر نوشتیــــــــــم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود
کاش دلها پرِ افسانهء نیمـــــــــا میشد و به یادش همه شب ماه چراغانی بود
کاش اسم همهء دخترکان ِ اینجــــــــا نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پــُر از پرسش مردم کمتر غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شبها غرق هر چیز که میخواهیُ میدانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم راز این شعر همین مصرع پایانی بود
راز این شعر همین مصرع پایانی بود
کل بازدید :37388

من محمد رضا رایکا بچه مشهد هستم و از شما که این وبلاگ رو انتخاب کردید ممنونم و امید وارم تا در ساخت این وبلاگ کمکم کنید
مارفتیم شما نرو [25]
اشک سرما [126]
پرواز عشق تو [121]
مهرگان نامه [132]
تازهای ادبی [22]
برو بابا دلت خوشه [76]
با تو بودن خوب است [71]
کلبه تنهایی [65]
با من بمان [91]
رایانه و اینترنت [115]
انچه منم [66]
موندن هرگز خداحافظ [158]
یادگاری [57]
کشتن عشق [47]
[آرشیو(18)]

